جدول جو
جدول جو

معنی خامش شدن - جستجوی لغت در جدول جو

خامش شدن
(بِ خَ دَ)
ساکت شدن. صامت شدن. بی صدا شدن. خاموش شدن. مطاوعۀ خامش کردن، منطفی شدن. چون: آتش خامش شد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاموش شدن
تصویر خاموش شدن
ساکت شدن، دم فرو بستن
قطع شدن جریان برق در وسایل برقی، فرو نشستن و از میان رفتن شعلۀ آتش یا چراغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خام شدن
تصویر خام شدن
کنایه از غافل شدن، فریب خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ شِ کَ دَ)
حرف نزدن. (ناظم الاطباء). ساکت شدن. دم فروبستن. زبان در کام کشیدن. از سخن باز ایستادن. اخراد. (اقرب الموارد). ارمام. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد). اسکاته. (اقرب الموارد). اضباب. (اقرب الموارد) (تاج العروس) (منتهی الارب). اسماط. (منتهی الارب). اقراد. (اقرب الموارد). امساک. اسطار. (منتهی الارب). انصاف. (تاج المصادر بیهقی). تسمیط. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). تصمیت. (اقرب الموارد). ضب ّ. (اقرب الموارد) (تاج العروس) (منتهی الارب). سکت. سکوت. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد). نصت. (منتهی الارب) : خاموش شدم که دانستم که راست می گوید اما قرار نمی یافتم. (تاریخ بیهقی).
هرگز لبم از ذکر تو خاموش نشد
یاد تو ز خاطرم فراموش نشد.
خاقانی.
گویاترم ز بلبل لیکن ز غم چو باز
خاموش از آن شدم که سخندان نیافتم.
خاقانی.
افسوس که اهل خرد و هوش شدند
وز خاطر یکدگر فراموش شدند
آنانکه بصد زبان سخن میگفتند
آیا چه شنیده اند که خاموش شدند.
مقیمی.
، خاموش شدن از خشم. از حال غضب بیرون آمدن. از عصبانیت در آمدن. از تندی فرونشستن. فروکش کردن. فرود آمدن. کظم. کظوم. (اقرب الموارد) ، خاموش شدن از بیم. از روی ترس دم فروبستن. اسباط، خاموش شدن آتش. فرومردن آتش. انطفاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خاموش شدن چراغ. فرومردن چراغ. خفتن چراغ.
- خاموش شدن چراغ عمر، مردن. جان سپردن. وفات کردن.
- خاموش شدن از اندوه، از اندوه بیرون آمدن
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ گَ تَ)
اغفال شدن. فریب خوردن. چون: ’خام فلانی شدم’ و ’در این مطلب خام شدم’. مطاوعۀ خام کردن، خام شدن معده. وخم گشتن آن. وخامت پیدا کردن آن. وخیم گردیدن آن، خام شدن کار، وخیم شدن آن. رو به وخامت نهادن آن:
در طلبت کار من خام شد از دست هجر
چون سگ پاسوخته دربدرم لاجرم.
خاقانی.
و گر دیگ معده نجوشد طعام
تن نازنین را شود کار خام.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرامش شدن
تصویر فرامش شدن
از یاد رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هامی شدن
تصویر هامی شدن
سرگشته شدن متحیرگشتن: (استه وغامی شدم زدردجدایی هامی وامی شدم زخستن مترب) (منجیک)
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون شدن فراجستن بیرون شدن بیرن رفتن (از خانه شهر و غیره)، ترک کردن (اداره موسسه و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
((~. شُ دَ))
بیرون شدن، بیرون رفتن (از خانه، شهر و غیره)، ترک کردن (اداره، موسسه و غیره)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامی شدن
تصویر نامی شدن
((شُ دَ))
معروف و مشهور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
در شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
فریب خوردن، گول خوردن، اغفال شدن، غافل شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ساکت شدن، دم فرو بستن، خاموشی گزیدن، ازجوش و خروش افتادن، فرو نشستن، از بین رفتن، منطفی شدن، تاریک شدن، قطع شدن جریان برق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
Exit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شامل شدن
تصویر شامل شدن
Involve
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شامل شدن
تصویر شامل شدن
impliquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
sortir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
sair
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
verlaten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شامل شدن
تصویر شامل شدن
involucrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شامل شدن
تصویر شامل شدن
coinvolgere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
uscire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شامل شدن
تصویر شامل شدن
envolver
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
verlassen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شامل شدن
تصویر شامل شدن
包括
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
出去
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شامل شدن
تصویر شامل شدن
angażować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
wychodzić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شامل شدن
تصویر شامل شدن
залучати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
виходити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شامل شدن
تصویر شامل شدن
einbeziehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شامل شدن
تصویر شامل شدن
вовлекать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
выходить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شامل شدن
تصویر شامل شدن
betrekken
دیکشنری فارسی به هلندی